عشق ماعشق ما، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره
انتظار ما انتظار ما ، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

°°•میوه دلم و نور دیدگانم •°°

آخرین روز شهریور 92

سلام سلام من اومدم با کلی خبر این چند روز سرم خیلی خیلی شلوغ بود ولی همچنان میخندمتون چرا بعضی هاتون آپ نمیکنین؟ بعضی هام تند تند آپ میکنن؟گرفتین کیو میگم ؟نه؟!!!!!!!!!خب خودش میدونه ؟ چند روزی بود که درگیر پذیرایی از مهمونای گرامی و عزیزم بودم . از خرم آباد اومده بودن . آدمای خیلی مهربون وباصفا و خوش قلبی بودن . وتو این مدتی که باهم بودیم خیلی بهمون خوش گذشت. خدا این مهمونا رو از آدم نگیره . بگین آآآآآآآآآآآآآمیــــــــــــن خیلی شرمندشون شدم چون نمیذاشتن تو غذا پختن سخت بگیرم و منم از سر مجبوری غذاهای معمولی درست کردم . (منظورم این بود که شاهانه نبود حالا نیست من خیلی تو آشپزی واردم ) دیشب همسلی پیشنهاد دادن بریم پارک .منم از ...
31 شهريور 1392

از همه جا...

اول سفرمون بگم که تقریبا کوتاه بود از 17 روز مرخصی 10 روزش مونده که قرار بود بریم جنوب که نشد و برگشیتم مشهد اولش که عروسی رفتیم بهم خیلی گذشت . اینم از آثار حنابندون در روز بعد از عروسی  روز پنجشنبه هفته گذشته خبر دادن که انتقالی مون برای گرگان اومده و ما باید بریم تسویه کنیم .باورمون نمیشد که قبول کرده باشن چند وقت پیش خیلی دوست داشتیم بریم گرگان اما با وقتی که دانشگاه گرگان پذیرش مرد داشت دیگه منم بیخیال شدم و دانشگاه مشهد رو انتخاب کردم و دیگه تمایلی به اونجا نداشتم . همکارای همسری که زنگ میزدن و میخواستند مژدگونی بگیرن اما خبر نداشتند ما وقتی این خبر رو شنیدیم پنجر شدیم . الانم که باید تسویه حساب کنیم و از این شهر و دیار بر...
17 شهريور 1392

عخشولی ما

خب من اومدم همسری من خیلی خوب میبینم که برای راحتی من چه کارهایی که نمیکنی ...چه زحمتهایی که نمیکشی.... یاد اون لحظه هایی افتادم که فرسخ ها از هم دور بودیم چقد واسه رفتن زیر سقف و آشیانه خودمون بی تابی میکردیم ... چه دقیقه هایی که باهم حرف میزدیم حتی به ساعت هم میرسید و اون لحظه دلمون میخواست کنار هم باشیم و فقط کنار هم ... یاد اون لحظه ای افتادم وقتی میرسیدی شهرمون فوری میومدی پیشم و بیشتر کنارمن  بودی تا خونواده خودت.  حتی اون لحظه ای که زیر بارون اومدم استقبالت رو فراموش نمیکنم .بهترین لحظه ی دیدارمون بود.یاد لحظه هایی که با تموم شوق باهام حرف میزدنی و من با دل وجان گوش میدم ... یاد لحظه هایی که میخواستی دوباره برگردی ش...
29 مرداد 1392