از همه جا...
اول سفرمون بگم که تقریبا کوتاه بود از 17 روز مرخصی 10 روزش مونده که قرار بود بریم جنوب که نشد و برگشیتم مشهد
اولش که عروسی رفتیم بهم خیلی گذشت .
اینم از آثار حنابندون در روز بعد از عروسی
روز پنجشنبه هفته گذشته خبر دادن که انتقالی مون برای گرگان اومده و ما باید بریم تسویه کنیم .باورمون نمیشد که قبول کرده باشن چند وقت پیش خیلی دوست داشتیم بریم گرگان اما با وقتی که دانشگاه گرگان پذیرش مرد داشت دیگه منم بیخیال شدم و دانشگاه مشهد رو انتخاب کردم و دیگه تمایلی به اونجا نداشتم .
همکارای همسری که زنگ میزدن و میخواستند مژدگونی بگیرن اما خبر نداشتند ما وقتی این خبر رو شنیدیم پنجر شدیم . الانم که باید تسویه حساب کنیم و از این شهر و دیار بریم .دلم برای مشهد الرضا تنگ میشه .شهری که شروع زندگی مون رو اینجا بود و خاطره های خوب و بد رو به همراه داشت اما بیشترش خوشی بود و این خوشی رو مدیون امام رضا هستم و خواهم بود.
الانم داریم وسایلا مون رو جمع میکنیم تا کارای تسویه همسری تموم بشه وبعدش بریم دنبال خونه
خدا کنه کارای تسویه با سرعت انجام بشه.