عشق ماعشق ما، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
انتظار ما انتظار ما ، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

°°•میوه دلم و نور دیدگانم •°°

آخرین روز شهریور 92

1392/6/31 17:19
نویسنده : مامانـ
245 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام قلب
من اومدم با کلی خبراز خود راضی
این چند روز سرم خیلی خیلی شلوغ بود ولی همچنان میخندمتون
چرا بعضی هاتون آپ نمیکنین؟ بعضی هام تند تند آپ میکنن؟گرفتین کیو میگم ؟نه؟!!!!!!!!!خب خودش میدونه ؟نیشخند

چند روزی بود که درگیر پذیرایی از مهمونای گرامی و عزیزم بودم . از خرم آباد اومده بودن . آدمای خیلی مهربون وباصفا و خوش قلبی بودن . وتو این مدتی که باهم بودیم خیلی بهمون خوش گذشت.هوراخدا این مهمونا رو از آدم نگیره . بگین آآآآآآآآآآآآآمیــــــــــــن
خیلی شرمندشون شدم چون نمیذاشتن تو غذا پختن سخت بگیرم و منم از سر مجبوری غذاهای معمولی درست کردم . (منظورم این بود که شاهانه نبودنیشخندحالا نیست من خیلی تو

آشپزی واردم )

دیشب همسلی پیشنهاد دادن بریم پارک .منم از خدا خواسته قبول کردمSmiley . چای و خوراکی بردیم و نوش جان کردیم. تو راه برگشت یه عروس و دوماد سرخوش رو دیدیم که فکر کنم داشتن ازعروس کشون برمیگشتن .

همسری گفت موافقی بریم دنبالشون . منم چون دختر خوبی ام قبول کردم Smileyو براشون یه عالمه بوق زدیم وبا سرعت بسیار بالا تا دم تالار همراهی شون کردیمSmiley خلاصه در کل شب خوبی بود

نتایج دانشگاه رو فردا اعلام میکنن و و مطمئنم که قبول میشم . نیشخندچه اعتماد به نفسینیشخند.اما حالا که ما داریم میریم گرگان .نمیدونم چی میشهSmiley . زنگ زدم دانشگاه گرگان گفتن ترم یک

انتقالی قبول نمیکنن .مشهد هم گفت انتقالی ترم یک اصلا.حالا من موندم و این سازمان س ن جش .ایــــــــــــــــــــش

با خودم فکر کردم برم صحبت کنم که درسا رو غیر حضوری بهم بدن و فقط موقع امتحانا برم مشهد . یعنی میشه ؟!! خدایا کمکم کن
تقریبا وسایلامون رو جمع کردیم فقط وسایل بزرگا مونده و یکمی از ظروف . شاید تو این هفته هم همسری بره دنبال خونه یا باباجونش رو بفرسته Smileyخدایا هرچی صلاحه رو جلومون قرار بده و اگه خیری در کار هست کمکون کنhttp://www.freesmileys.org/smileys/smiley-bounce016.gif
از وقتی ساعت تغییر کرده ، چقد دیر میگذره

از خانم آرامیان معلم کلاس اولم تشکر فراوان میکنم خیلی دوستش داشتم و دارم .Love  Love Smiley

پسندها (1)

نظرات (7)

سولماز
31 شهریور 92 19:13
ایشالا که حتما قبول میشی گلم
حالا من جز کدوم دسته بودم ؟ دیر آپ میکنم یا زود زود ؟؟؟؟
منم هنوز معلم کلاس اولمو واقعا دوسش دارم


فدات شم عزیزم . شما از دسته متوسط بودین
من عاشقشم
مینا ( دلنوشته هایی برای دلبندم )
1 مهر 92 11:38
زهرا جون امیدوارم همیشه خوش باشید و لباتون خندون باشه گلم


ممنون گلم . شما هم همینطور
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
1 مهر 92 15:17
سلام گلم چه خوبه که آدم با مهموناش راحت باشه. البته اونا راحت باشن

چه باحال.... ماشین عروس رو دنبال کردین شکلک هایی که گذاشتی منو کشته شیطووووووووون

خسته ی اثاث کشی نباشی جیگر

چه با احساسسسسسسسسسسس... از خانوم معلمت هم تشکر کردی...


سلام به روی ماهت . فدات شم

آره خیلی راحت بودیم ولی اونا خیلی تعارف میکردن .
ولی حسابی بهمون خوش گذشت
باحال بود ولی همراه با دلهره بود آخه همراهای عروس با ماشیناشون مانور میدادن و همسری باسرعت میرفت و دلهرم بیشتر میشد

خانوم معلمم رو خیلی دوست دارم اونم منو خیلی خیلی دوست داشت خیلی خاطره دارم ازش
اسماء♥مامانه فسقل♥
1 مهر 92 17:07
آخی عزیزم خسته نباشی خدا قوت بانو...
وای منم عاشق هیجان عروس کشونم چه حالی میده یاده عروس کشون خودم افتادم هی چقدر زود میگذره
ایشالله که قبولی عزیزم
ایشالله هرچی خیرتون هست پیش بیاد....


قربونت .
خیلی باحاله
منم عاشق شب عروسیمم
فدات . قبول شدم
مائده(ني ني بوس)
1 مهر 92 19:11
معلومه كه خيلي آدم مهمون نوازي هستي


شاید
مهمون حبیب خداست .ماهم دوستش میداریم
مهتــــ❤ـــــاب مامان یلـــ❤ــــدا
3 مهر 92 2:14
چه بامزه چی شدوسط اینهمه خاطره ی عشقولی یهویی یاد معلم کلاس اولت افتادی
عزیزم ایشالا همیشه لحظه هاتون پر از شادی باشه
واسه دانشگاه هم ناراحت نباش هر چی خیره ... شاید قراره مامی بشی هاااااااااان؟



آره. خب با فرا رسیدن فصل پاییز و ماه مهر یاد اون موقع ها میندازه .


خیلی ممنون شما هم زنندگی تون سرشار از عشق و محبت باشه

مامان ؟؟

شاید

نمیدونم

نه عزیزم هنوز زوده
دوتا عاشق
4 مهر 92 22:55
معلم کلاس اول من با من خیلی لج بودنمیدونم چرا ازش متنفرم. فامیلیشم نخستین بود